وضع انسان معاصر و پیچیدگیهای موجود در روابط و ساختار زندگی او، به همان اندازه که امر پرورش و تربیت را دشوار نموده، بر اهمیت و ضرورت آن افزوده است. این ضرورت و اهمیت در صورتی برجستگی خود را باز مییابد که به تنگناهای مهیبی که در افق حیات انسان امروز خودنمایی میکنند توجه کرده و نسبت به ریشهها و پیامدهای سهمگین آن بصیرت یابیم.
فرو ریختن مبانی ارزشها و از هم پاشیده شدن زیرساختهای اخلاق، سیطره رسانهها و به حاشیه رفتن معنویت و عناصر اصیل حیات، دگرگونیهای عظیمی را در جهان بینی و نگرشهای انسان معاصر پدید آورده و در نتیجه اخلاق، معنویت و هویت و وضع روحی و روانی او را با چالشهای بنیان سوزی روبرو ساخته است. رویارویی با چنین بحرانهای مسلطی، به شالودههای بسیار عمیق و دقیق نظری و معرفتی وابسته است به نحوی که بر اساس آن بتوان مواضع و راهکارهای منطقی و مناسبی را اتخاذ نمود و الا هر نوع فعالیت و دیدگاه خام و شتابزدهای که بر این شالودهها استوار نباشد، جز به تحکیم وضع بحران زده امروز نمیانجامد.